دیگر بر کاغذ ابریشمین اشعار موزون نمی نویسم
و آنها را در قاب زرین نمی گیرم
زیرا
دیرگاهی است نغمه های جانسوز خویش را
بر خاک بیابان می نویسم
تا با دست باد به هر سو پراکنده شود
ولی اگر باد خط مرا با خود ببرد
روح سخنم را که بوی عشق می دهد
جایی نتواند بُرد
روزی می رسد که دلداده ای از این سرزمین بگذرد
و چون پا بر این خاک نهد
سراپا بلرزد و به خویش بگوید
پیش از من در اینجا عاشقی به یاد معشوقه
ناله سر داده
شاید مجنون به هوای لیلی نالیده
یا فرهاد در اینجا سر در خاک برده است
هر که هست
از خاکش بوی عشق برمیخیزد
و تربتش پیام وفا می دهد
تو نیز که بر بستر نرم آرمیده ای
وقتی که سخن آتشینم را از زبان نسیم صبا می شنوی
سراپا مرتعش خواهی شد و به خود خواهی گفت:
یارم برای من پیام عشق فرستاده
تو هم ای باد صبا
پیام مهر مرا به او برسان
می خواهم از داستان علاقه ام به تو بنویسم ...
یکی بود یکی ...
.
.
.
بی خیال !!!
خلاصه اش میشود اینکه دوستت داشتم و نفهمیدی ... !!!
چه معنـــــى دارد
زندگى...!؟
وقتى كه هیچ اتفاقى
من و تو را
سر راه هم قرار نمى دهد !!
ر
بی خیالی...
همیشه نمی شود زد به بی خیالی
و گفت تنهـــــــــــا آمده ام ٬ تنهـــــــا می روم...
یک وقت هایی ٬ شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای ٬کم میاوری ! ...
دل وامانده ات یکـــــــــــــ نفر را می خواهد .........!
بـه چـشـمـهـایـت بگــو . . .
نـگـاهـم نـڪـنـنـد ...
بـگـو وقـتـے خـیـره ات مـے شـوم
سرشـاטּ بـه ڪـار خـودشـاטּ بـاشـد . . . !
نـه ڪـه فـڪـر ڪـنـے خـجـالـت مـے ڪـشـم هـا . . .
نـه !
حـواسـم نـیـسـت . . . عـاشـقـت مـی شـوم...!!!
دیشب ازدلتنگیت بغضی گلویم راشکست/گریه ای شدبرفراز آرزوهایم نشست/من نگاهت را کشیدم رویتاریخ غزل/تا بماند یادی
ازروزی که برقلبم نشست…
عشق لیاقت میخواهد عاشق شدن جرات، همیشه درپی کسی باش که با تمام کاستی ها و کمی ها و عیب هایت حاضر باشد به تو
عشق بورزد و تو را به همه دنیا نشان بدهد و بگوید که این تمام دنیای من است…
بر آن سریم کزین قصه دست برداریم
مگر عزیز من ، عشق دست بردار است
کسی بجز خودم ای خوب من چه می داند
که از تو ، از تو بریدن چقدر دشوار است
مخواه مصلحت اندیش و منطقی باشم
نمی شود به خدا ، پای عشق در کار است
تعداد صفحات : 2
..................... Start --- http://www.ava-code.blogfa.com -->